يمن در جهان اسلام


پس از تسلط مسلمانان بر يمن، اين سرزمين به صورت مخلافهاي متعدد اداره مي شد. مخلاف برابر با کوره (يعني ناحيه) در نزد مردم عراق بوده است و هر مخلاف را نامي بود که به آن شناخته مي شد... و به تعبير ديگر مخلاف برابر با جُند (اردوگاه) در نزد مردم شام بوده است. (1) ابن خرداذبه نخسيتن جغرافياداني است که مخالف يمن را نام برده و فاصله ي هر مخلاف را تا مخلاف ديگر بيان مي کند. (2) به نوشته يعقوبي يمن هشتاد و چهار مخلاف دارد که مانند استانها و شهرهايند. (3)
به لحاظ وسعت اطلاعات درباره ي مخلافهاي يمن و اسامي بسيار نامأنوس ضبط شده در کتب جغرافيايي که همه آنها بدون شرح و تفصيلند، به همين مقدار که گفته شد بسنده مي کنيم و فقط به بعضي شهرهاي يمن مانند صنعاء که بعد از اسلام نيز اهميت داشته اند، اشاره مي کنيم.
از صنعاي قبل از اسلام و تاريخ آن سخن گفتيم؛ ولي اين شهر به لحاظ قدمت و عظمتش در دوران اسلام نيز از مراکز مهم يمن به شمار مي رفته است. ابن رسته در وصف آن مي نويسد: صنعاء پايتخت يمن است. در يمن، تهامه و حجاز شهري بزرگتر، پرجمعيت تر، پر برکت تر و اصيلتر... از شهر صنعاء نيست. صنعاء شهري است کوهستاني ـ بياباني، داراي هواي معتدل و خوشگوار که در تمام سال يکنواخت و شبيه به هواي لطيف بهاري است... اکثر خانه هاي آن با گچ و آجر و سنگهاي ظريف و صاف مزين شده است... و کف بعضي از خانه ها را با آجر و گچ پوشانيده اند. در قديم اين شهر حصار نداشت، ولي بعد از فتنه ابن يعفر، پادشاه آن بارويي به دور شهر ساخت. شهر را خياباني به دو نيمه تقسيم مي کند. دو طرف اين خيابان کاخهايي از سنگ و آجر ساخته شده و تمام کوچه هاي شهر به همين خيابان باز مي شود. بازار شهر در جهت قبله قرار دارد... مسجد جامع شهر نزديک حصار شهر و از سنگ و گچ ساخته شده است، گفته اند؛ اين مسجد به امر حضرت رسول (ص) و در زمان او بنا شده است. (4) مسجد صنعاء 22 مناره داشت که در هر نماز از همه منارهاي آن به تسلسل اذان گفته مي شد. به نوشته اصطخري، صنعاء جايگاه پادشاهان يمن بوده است و بنايي عظيم در آن است که اکنون ويران شده و به صورت تلي بزرگ باقي مانده که آن را غمدان گويند. (5) صاحب حدود العالم در وصف صنعاء مي نويسد: قصبه ييمن است، شهري است خرم و آبادان و هر چه از بيشتر نواحي يمن خيزد از اين شهر (نيز) خيزد... و گندم و کشتهاي ديگرشان به سالي دوبار ثمر دهد و جو سه بار يا چهار بار از غايت اعتدال هوا. اين شهر باره اي دارد از سنگ و گويند که نخستين بنايي که از پس طوفان کرده اند، اين است. (6) مقدسي در وصف صنعاء مي نويسد: قصبه ي (مرکز) نجد (ارتفاعات) يمن است، سابقاً از زبيد بزرگتر و آبادتر بود... ولي امروز درمانده [ کم اهميت تر از آن ] شده است، اما شهري مرفه، پر ميوه و ارزان است، نان خوب و بازرگاني سودمند دارد. اکنون که کوچکتر شده، باز هم خوش بنا و بازارش گشاده است، ساختمانهايش به کوفه ماند، همه از آجر است، جامعي زيبا در يک سمت شهر دارد. همچنين مي نويسد: خود صنعاء يکي از مخلافهاي يمن است .در جاي ديگر مي نويسد: بيشتر مردم صنعاء و صعده پيرو ابوحنيفه اند و مساجد جامع در دست ايشان است. (7) ياقوت مي نويسد: چنانکه گفته اند صنعاء به لحاظ بسياري ميوه هايش و گوارايي آبهايش به دمشق شباهت دارد. (8) ابوالفداء به نقل از العزيزي مي نويسد: صنعاء بازارهاي بزرگ و کالاهاي بازرگاني بسيار دارد. (9) ظاهراً به نوشته حمدالله مستوفي، صنعاء ديگر حکم پايتخت يمن را نداشته است، مي نويسد: اکنون دارالملک يمن شهر تعز است، ولي صنعاء را آب و هوا چنان سازگار است که چهار فصل در آن ديده مي شود. (10)
مأرب شهري است در جنوب غربي شبه جزيره ي عربستان که در گذشته پايتخت دولت سبأ بوده است. خرابه هاي شهر قديمي مأرب هم اکنون در شمال شرقي صنعاء ديده مي شود. خرابه هاي اين شهر در دشتي که ارتفاعش از سطح دريا 1/160 متر است قرار دارد. وادي اذنه هم اکنون نيز آنجا را مشروب مي کند. قصبه ي مأرب امروز در آن ناحيه بر سر پشته اي (تپه اي)در شمال شرقي صنعاء قرار دارد. مأرب، مرکز دولت سبأ، بر سر راه کارواني قرار داشته است. اين شهر قبل از اسلام بر اثر سيل عرم (11) ويران شد. (12)
بعد از اسلام نخستين جغرافياداني که از مأرب نام برده، ابن خرداذبه است که هنگام سخن از مخلافهاي يمن؛ ده مأرب را جزء مخلاف أعلا و أنعم و... ياد کرده است. (13) به نوشته يعقوب مأرب خود مخلافي از 84 مخلاف يمن بوده است. (14) اصطخري در آغاز قرن چهارم هجري قمري از مأرب نام برده و از آبگيري که به ديار سبأ بوده و سدي بر آن بسته بودند سخن گفته است. (15) صاحب حدود سبأ را از شهرکهاي با نعمت و مردم بسيار ياد کرده است. (16) به نوشته مقدسي سبأ ناحيتي است که در پيرامونش چند دهکده ي منبردار هست و قصبه اي آباد دارد.(17) ادريسي مي نويسد: شهر سبأ (مأرب) اکنون ويران است... فاصله ي آن تا ظفار سه مرحله است و دهي است که در قديم شهري بزرگ و آباد و پرجمعيت بوده است در آنجا کاخ سليمان بن داوود (ع) بوده که به کاخ صرواح معروف بوده است. در حال حاضر (زمان ادريسي) جز تلها و ويرانه ها چيزي از آن کاخ باقي نمانده است. (18) به نوشته ابوالفداء مأرب پايتخت تبابعه ييمن و در پايان کوههاي حضرموت بوده است. او نام آن را به نام باني اش يشجب بن يعرب بن قحطان خوانده است. (19) آثار باقيمانده از سبأ و مأرب را چند سياح خارجي در نيمه ي دوم قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم، از کتيبه هاي موجود در خرابه هاي شهر سبأ (مأرب) شناسايي کرده اند. (20)
صعده شهر و ناحيه اي است در شمال يمن با معادن آهن که استخراج آن دشوار است. از آنجا سنگ جزع يماني صادر مي کنند. صعده يکي از مخلافهاي يمن بوده که قبيله ي خولان در آن سکونت داشته اند. (21) به نوشته ي اصطخري صعده شهري آبادان و محل بازرگاني است. پوستي که به نجران و جرس و طايف مي برند، بيشتر از صعده مي آيد و حسينيان آنجا مقام دارند. (22) صعده در سرزمين خولان بن عمرو بن الحاف قرار داشته که در جاهليت جماع خوانده مي شده است و همان روزگار در آنجا کاخ استواري بوده است. (23) صاحب حدود مي نويسد: صعده شهري است آبادان با مردم بسيار و بازرگاناني از بصره. در قديم جايگاه پادشاهان يمن بوده است. صعده چرم بسيار و نعلين يمني دارد. (24) به نوشته ي مقدسي، (صنعتگران) آنجا ظرفهايي از پوست و فرشهاي زيبا و چرم نيکو مي ساخته اند، صعده شهر علويان و اقطاع ايشان بوده است. (25) ادريسي مي نويسد: پوستهاي دباغي شده را از صعده به حجاز مي بردند. (26) ياقوت اطلاعات جغرافيادانهاي قبل از خود را درباره صعده نقل کرده و از يکي از دهات آباد صعده به نام اعمشيه که در 25 ميلي آن بوده، نام برده است. (27)
تعز شهر مرکزي که در جنوب يمن، در 51 کيلومتري شمال شهر مخابر دامنه ي جبل صبر واقع است و فاصله آن تا شهر زبيد سه مرحله و ارتفاع آن از سطح دريا 1374متر است. شهر قديمي آن، ديواري بزرگ با دروازه هاي فراوان و بازاري بزرگ داشته است. تعز شهري قديمي است که بسياري از بناهاي آن در شورشهاي قرن نوزدهم ميلادي ويران شده است. در شهر مساجد زيبايي وجود دارد که به دوران رسوليان يمن (از 628 تا 858 ق / 1229 ـ 1454 م) ساخته شده است. اين مساجد از بزرگي و عظمت شهر حکايت مي کند. (28) ياقوت در وصف قلعه ي آن مي نويسد: قلعه بزرگ تعز از قلعه هاي مشهور يمن بوده است. (29) يک قرن بعد، ابوالفداء مي نويسد: در زمان ما تعز جايگاه پادشاهان يمن است و قلعه ي آن که در کوههاست، بر تهامه و سرزمين زبيد سايه افکنده است و بالاي شهر تعز باغ و بوستانهايي است که به آن صهلة گفته اند و امير يمن آب را از کوهها بدانجا جاري ساخته و در ميان بوستانها بناي بزرگي ساخته است. (30) ابن بطوطه سياح مغربي که از يمن ديدن کرده و در وصف تعز مي نويسد: از بزرگترين و نيکوترين شهرهاي يمن است. مردمي خشن و متکبر دارد. اين شهر سه محله دارد که در محله اول سلطان با غلامان و حواشي و رجال دولت، در محله دوم امرا و لشکريان و در محله سوم توده مردم سکونت دارند. تعز بازار بزرگي دارد که محالب خوانده مي شود. (31)
شبام شهر کوچکي که در ارتفاع 2635 متري از سطح دريا واقع است. سلسله جبال کوچکي از شمال غربي آن مي گذرد که قلعه ي شبام بر آن قرار دارد. بر گرد شهر بارويي است. اين شهر کاملاً قديمي است. گلازر (آلماني) از آنجا نقوش گرانبهايي را، که دلالت بر قدمت شهرهاي يمن داشت، به دست آورد. (32) ابن رسته مي نويسد: در شش فرسخي صنعاء قلعه اي است که از آن ابن يعفر، امير يمن، بوده و به نام شبام (شبام) معروف است. اين قلعه به جز يک معبر تنگ کوهستاني دشوار و صعب العبور که بر آن پلي نصب کرده اند، راه ديگري ندارد. در اين قلعه بيش از 500 کوشک و بيش از 40 قريه وجود دارد. در آنها چشمه ها، نهرها، مزارع، بوستانها، نخلها و چهارپاياني مانند شتر، گاو و گوسفند فراوان است. در خود قلعه بازار و مسجد جامع بزرگي است. (33) همداني (م. 334) در وصف شبام مي نويسد: شهري است با مساجد بزرگ. ساکنان آن حضرموتي ها بودند. در آن شهر سه مسجد بوده است که کندي ها نيمي از آنها را خراب کرده اند. اين شهر نخستين شهر حميري ها بوده است. (34) فاصله ي شبام تا صنعاء به نوشته مقدسي يک مرحله بوده است. (35) به نوشته ي ادريسي شبام از سرزمين حضرموت است. قلعه اي بلند واقع در کوه شبام دارد که مشرف بر شهر است. در اين کوه دهات بسيار آباد، کشتزارها، آب روان، غلات، درختان خرما، و نيز سنگهاي گرانبهاي عقيق، نقره و جزع (نوعي سنگ) وجود دارد. (36) ياقوت مي نويسد: آب آشاميدني مردم صنعاء از شبام تامين مي شود و ميان آن صنعاء يک شبانه روز راه است. بالا رفتن بر کوه شبام دشوار است. در اين کوه غارهاي بزرگي است که در آنها فرزندان ابن يعفر ساکنند و در دل اين کوه قلعه هاي سخت شگفت دارند. سيتغ کوه شبام وسيع است و در آنجا کشتزارها و درختان فراواني است. (37) به نوشته ابوالفداء، شبام قصبه ي حضرموت بوده که ميان آن تا صنعاء 71 فرسخ و به قول بعضي يازده مرحله راه بوده است. (38) احتمال دارد که ابوالفداء اشتباهاً شبوه پايتخت حضرموت را با قلعه شبام نزديک صنعاء يکي گرفته باشد.
حضرموت، از نواحي ديگر يمن است که در ساحل جنوبي عربستان کنار درياي عرب (از متفرعات اقاينوس هند) واقع است و سرزمين مهره که در امتداد شرقي آن قرار دارد به آن ضميمه مي شود. حضرموت از مغرب به يمن و از شمال به بيابان ربع الخالي محدود است. قسمت عمده ي حضرموت را واديهايي که از ارتفاعات جنوب عربستان منشأ مي گيرد، تشکيل مي دهد. اين ارتفاعات به درازاي حدود 640 کيلوکتر از غرب به شرق امتداد دارد، قسمتهايي از اين ارتفاعات، 2400 متر بلندي دارد. ميان اين ارتفاعات و دريا، دشت ساحل قرار دارد. بندر مهم مکلا (المکلا) (39) از مراکز داد و ستد مهم با هند و جاوه در اندونزي است. محصولات عمده ي حضرموت خرما، گندم، نيل و توتون است. حضرموت در ايام باستاني به لحاظ تجارت بخور و مر مشهور بوده و در مآخذ قديم يوناني نامش آمده است. اراضي ساحلي حضرموت به دوران قديم شامل مهره و شحر بود که به نام سرزمين بخور و کندر شهرت داشت. (40) به نوشته ي اصطخري ، حضرموت در مشرق عدن، نزديک دريا واقع است. در آنجا ريگزاري است که آن را احقاف خوانند و حضرموت شهري کوچک است و ناحيتي بسيار دارد. گور هود پيامبر (ع) آنجا قرار دارد و نزديک آن، چاه برهوت واقع است. (41) صاحب حدود العالم مي نويسد: « ناحيتي است خرم و آبادان و اندر وي شهرهاست و رسم ايشان چنان است کي هر غريبي به شهر ايشان اندر شود و به مزگت [ مسجد ] ايشان نماز کند هر روزي سه بار طعام برند او را و نواخت بسيار کنند، مگر کي مخالفتي کند به مذهب ايشان ». (42) مقدسي، قصبه (مرکز) حضرموت را احقاف مي نامد و مي نويسد: در ميان شنزار و دور از کرانه دريا قرار دارد. جايي است آباد و پر جمعيت، مردمش به دانش و کار تمايل دارند، ويل آزمند و سيه چرده اند. (43) ادريسي در وصف مهره که از توابع حضرموت است مي نويسد: مرکز آن شحر ناميده مي شود و زبان مردم مهره، عجمي (غير عربي) و زبان حميريان قديم است. (44) ياقوت در قرن هفتم فقط از تريم و شبام، دو شهر حضرموت، و از قلعه ها و آباديهاي آنها ياد کرده است. (45) ابوالفداء به محصول خرماي حضرموت، که به شحر آورده مي شده و فاصله آن تا شحر چهار روز راه بوده، اشاره کرده است. (46)
شبوه، پايتخت حضرموت (همان سابوتاي يوناني و رومي) است که از اواسط قرن پنجم قبل از ميلاد تا اواخر قرن اول ميلادي رونق داشته است. (47) در همان روزگار اين شهر (شبوه) از مواضع مهم جاده يبخور و تجارت ميان مصر و هند بود. از قرن 3 ق. م تا قرن 6 ميلادي، شبوه مقر سلسله اي از کاهنان بود که بر بعضي از شهرهاي پر نعمت حضرموت فرمانروايي داشتند. از شبوه در جغرافياي قرون وسطاي اسلامي نامي نيامده است؛ فقط ياقوت در وصف آن مي نويسد: از شهرهاي حميريان بود و مردم آن از آنجا بيرون آمدند و در حضرموت، که نزد ايشان شبام خوانده مي شد، سکونت کردند. (48) بر جاي شبوه امروز آبادي کوچکي است که تابع حکومت عدن مي باشد.(49)
شحر، در مشرق سيحوت (صيهد) در کرانه هاي سرزمين مهره قرار دارد و مهره در زبان عربي جنوبي به معناي کرانه (ساحل) است. (50) شحر در بياباني از شن با ديواري از گل به دور آن بود و در گوشه و کنار آن برجهاي مثلث شکلي قرار داشت. در کنار باروي شهر قلعه هاي دايره شکلي براي حفاظت از شهر ساخته بودند. سواحل سرزمين شحر را بيشتر کوههايي مي پوشانيد که تا ساحل دريا پيش آمده بود. در اين کوهها بخور مي روييد و بندر اين سواحل، شهر حاشک، بر کنار خليج بزرگي بوده که کوريا موريا خوانده مي شد. (51) اين خرداذبه نخستين جغرافيادان مسلمان است که ضمن وصف راه ساحلي جنوب عربستان از عمان تا مکه، شحر را ياد کرده است. او مي گويد: سرزمين کندر است. (52) به نوشته اصطخري، ديار مهره، قصبه اي دارد که شحر خوانده مي شود. ولايتي خشک است. زبانشان دشوار است. از آنجا نجيبان نيکرو خيزد و کندر از آنجا آورند. (53) صاحب حدود العالم مي نويسد: از شحر، استران نيک خيزد و لبان (صمغ عربي) از آنجا به همه جهان مي برند. (54) به نوشته مقدسي شحر مرکز صيد ماهيهاي بزرگ است که به عمان و عدن و ديگر جاهاي يمن و بصره برده مي شود. درختهاي کندر (صمغ) در آنجا مي رويد. (55) به نوشته ادريسي در شحر قبايل مهره که عرب خالصند، سکونت دارند... اکثر اين سرزمين خشک است. (56) عنبر شحري (منسوب به شحر) در سواحل شحر يافت مي شود. (57) به نوشته ي ابوالفداء مرکز بلاد شحر شهر ظفار است. در بلاد شحر بسياري از گياهان هند مانند نارگيل يافت مي شود. در شمال آنجا ريگزار احقاف واقع است. (58)

يمن

اين سرزمين را بدان جهت يمن ناميده اند که در سمت راست کعبه قرار گرفته، و سرزمين خير، نيکي و برکت است و به تعبيري ديگر، گذشتگان آن را سرزمين نيکوي عرب ناميده اند. (59)
قوم سبأ که از نژاد سامي بودند، در يمن کنوني حکوکت را بنيان نهادند که از سال 650 قبل از ميلاد تا سال 110 قبل از ميلاد ادامه داشت. در قرآن کريم، نام سبا به مناسبت خبر دادن از قوم و ملکه سبا يعني بلقيس، و کشاورزي پر رونق آن آمده است که سيل آن را از بين برد. مرکز فرمانروايي اين قوم، شهر مأرب بود که در 120 کيلومتري شرق صنعاي امروزي قرار دارد.
قبايل اوس و خزرج يمن در سالهاي آخر بعثت و اوايل هجرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) اسلام را پذيرفتند و طوايف دوس، اشعر و خزاعه از سال هفتم هجرت اسلام آوردند. قبايل يمني کمتر از دو سال تسليم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شدند و بدين منظور، هيأت نمايندگي خود را به مدينه فرستادند. رفتار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و اله) با اين قوم همواره با روش جذب و مدارا و مهرباني همراه بود و در مدينة النبي از هيأت هاي نمايندگي آنان به گرمي استقبال شد.
يمني ها از چند طريق با شخصيت و فضايل حضرت علي (عليه اسلام) آشنا شدند؛ از آن جمله دعوت قبيله همدان و مذحج و مسلمان شدن چند نفر از رؤساي آنان به دست آن حضرت؛ تبليغ دين اسلام، آموزش قرآن و احکام به يمني ها از سوي امام علي (عليه السلام)؛ اختيار کامل مالي حضرت در جمع آوري جزيه، زکات، خمس و غنايم در يمن؛ و حل اختلاف هاي يمني ها و صدور احکام قضايي و اجراي حدود اسلام به دست اميرمؤمنان (عليه اسلام).
به محض آن که حضرت علي (عليه السلام) زمام امور مسلمانان را به دست مبارک خويش گرفت، يمني ها با آن حضرت بيعت کردند و امام را در گسترش فرهنگ اسلامي و اجراي مقدرات ديني ياري دادند. 37 نفر از کارگزاران امام اول، اهل يمن هستند. (60) در زمان خلافت امام علي (عليه السلام)، قبيله همدان چنان در ياري او کوشيدند که حضرت آنان را نيزه و سپر خويش لقب داد.
برخي از اصحاب ائمه اهل يمن بوده اند و ابراهيم بن موسي بن جعفر (عليه السلام) پس از اخراج نماينده مأمون از آنجا، به يمن يورش برد و حکومت اين سرزمين را به دست گرفت. امام هادي (عليه السلام) تا سال 248 ق، وکلايي در اين ناحيه داشته است و کارگزاراني که در ايام امامت امام حسن عسکري (عليه السلام) با عثمان بن سعيد در تماس مستقيم بوده اند، در يمن حضور داشته اند. سرپرست وکلاي يمن در عصر امام دوازدهم، جعفربن ابراهيم بود. (61) ابوعبدالله شيعي که اهل صنعاي يمن بود، در سال 288 ق به شمال آفريقا رفت و زمينه هاي روي کار آمدن فاطميان را در اين ناحيه فراهم آورد.
در قرن دوم هجري، امام يحيي الهادي الحق، سلسله زيديه را که تا سال 1341 ش در يمن حکمراني کردند، بنياد نهاد. در اين سال به دنبال مبارزاتي که به رهبري يکي از افسران يمن به نام سلال آغاز شد، محمد البدر، امام وقت يمن متواري گرديد و پس از يکسري درگيري بين طرفداران وي و هواخواهان جمهوري، افراد اخير پيروز شدند. يمن تا قبل از استقلال، جزء متصرفات انگلستان بود، ولي در سال 1313 ش به استقلال رسيد و تا اين سال دو يمن شمالي و جنوبي از گذشته ي يکساني برخوردار بودند. از اين پس يمن دموکراتيک، پاره ي جنوبي کشور يمن، سرگذشتي متفاوت از نيمه شمالي پيدا کرد.
به دنبال توافق حاصل شده در سال 1369 ش، جمهوري عربي يمن (شمالي) و جمهوري دموکراتيک خلق يمن (جنوبي) با هم متحد شدند و عنوان جمهوري يمن را براي خود برگزيدند.
يمن کنوني با 490 هزار کيلومتر مربع مساحت، در زاويه جنوبي شبه جزيره عربستان قرار گرفته و از جنوب به درياي عدن، و از غرب به درياي سرخ محدود مي گردد. سرزمين يمن شامل مناطق کوهستاني، جلگه اي، ساحلي، ربع الخالي و جزاير پراکنده در بحر احمر است. غير از نواحي مرتفع که باران فراواني دارد، بقيه مناطق با کمي ريزش هاي جوي مواجه اند.
مرکز حکوکت آن شهر قديمي صنعا است، يمن دوازده ميليون نفر جمعيت دارد که 86 درصد آنها عرب و بقيه هندي، سوماليايي و... هستند. دين رسمي آن اسلام است و اکثريت مردم مسلمان اند. زيديه که فرقه اي متمايل به شيعه اند، بيشتر ساکنان يمن را تشکيل مي دهند. يمن از نظر ذخاير نفت و گاز، وضع اميدوار کننده اي دارد و توليد کننده و صادر کننده نفت است. (62)

پي نوشت :

1 ـ جغرافية شبه جزيرة العرب؛ ص 254.
2 ـ المسالک و الممالک؛ ص 136 ـ 143.
3 ـ البلدان؛ ص 317 ـ 319 و صفه جزيره العرب؛ ص 165 ـ 231.
4 ـ الاعلاق النفيسه؛ ص 127 ـ 129.
5 ـ مسالک و ممالک؛ ص 26 و صوره الارض؛ ص 36.
6 ـ حدود العالم؛ ص 166 و 167.
7 ـ احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 124، 127، 135 و 136.
8 ـ معجم البلدان؛ ج 3، ص 421.
9 ـ تقويم البلدان؛ ص 95.
10 ـ نزهة القلوب؛ ص 263.
11 ـ Arem
12 ـ سبا، 16.
13 ـ المسالک و الممالک؛ ص 137 و 138.
14 ـ البلدان؛ ص 97.
15 ـ مسالک و ممالک؛ ص 17 و 28 و صوره الارض؛ جزء اول، ص 39.
16 ـ حدود العالم؛ ص 168.
17 ـ احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 103.
18 ـ نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 56 و 153.
19 ـ تقويم البلدان؛ ص 97.
20 ـ ر. ک: تاريخ عربستان و قوم عرب؛ قسمت 1 و 2؛ ص 23 ـ 28.
21 ـ البلدان؛ ص 97 و 98.
22 ـ مسالک و ممالک؛ ص 26.
23 ـ صفة جزيرة العرب؛ ص 115 و 116.
24 ـ حدود العالم؛ ص 166.
25 ـ احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 124.
26 ـ نزهة المشتاق، ج 1، ص 146.
27 ـ معجم البلدان؛ ج 3، ص 389 و تقويم البلدان؛ ص 96.
28 ـ جغرافية شبه جزيرة العرب؛ ص 308.
29 ـ معجم البلدان؛ ج 1، ص 854.
30 ـ تقويم البلدان؛ ص 91.
31 ـ سفرنامه ابن بطوطه؛ ج 1، ص 272.
32 ـ جغرافية شبه جزيرة العرب؛ ص 303.
33 ـ الاعلاق النفيسه؛ ص 131.
34 ـ صفة جزيرة العرب؛ ص 169.
35 ـ احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 156.
36 ـ نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 154.
37 ـ معجم البلدان؛ ج 3، ص 249.
38 ـ تقويم البلدان؛ ص 97.
39 ـ Al -Mokalla
40 ـ تاريخ عرب؛ ص 46، 71.
41 ـ مسالک و ممالک؛ ص 27 و صوره الارض؛ جزء 1، ص 38.
42 ـ حدود العالم؛ ص 168.
43 ـ احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 126.
44 ـ نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 154 و 155.
45 ـ معجم البلدان؛ ج 2، ص 285.
46 ـ تقويم البلدان؛ ص 84.
47 ـ تاريخ عرب؛ ص 46، 71.
48 ـ معجم البلدان؛ ج 3، ص 257.
49 ـ فرهنگ فارسي مصاحب؛ ذيل شبوه.
50 ـ المفصل في تاريخ العرب...؛ ج 1، ص 177.
51 ـ جغرافية شبه جزيرة العرب؛ ص 357 و 365.
52 ـ المسالک و الممالک؛ ص 147 و کتاب الخراج؛ ص 192.
53 ـ مسالک و ممالک؛ ص 27.
54 ـ حدود العالم؛ ص 168.
55 ـ احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 77 و 126.
56 ـ نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 154 و 155.
57 ـ معجم البلدان؛ ج 3، ص 263.
58 ـ تقويم البلدان؛ ص 93.
59 ـ مصطفي طلاس، پيامبر و آيين نبرد، ترجمه حسن اکبري مرزناک، ص 55.
60 ـ اصغر منتظر قائم؛ نقش قبايل يمني در حمايت از اهل بيت، ص 191 ـ 188.
61 ـ جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم (عليه السلام)، ترجمه سيد محمد تقي آيت اللهي، ص 152.
62 ـ کريلو، داود: جمهوري يمن، فصول اول و هفتم، فرجي عبدالرضا: جغرافياي کشورهاي مسلمان، ص 74 ـ 75 و 80 ـ 79؛ تاجيک غلامرضا، سفرنامه يمن، روزنامه کيهان شماره 17703.
تذکر:
* قره چانلو، حسين: جغرافياي تاريخي کشورهاي اسلامي، انتشارات سمت، چ دوم، 1385، صفحات 218 ـ 226.
** گلي زواره، غلامرضا: جغرافياي جهان اسلام، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1385، صفحات 220 ـ 224.

منبع: کتاب نگاهي به تاريخ -تاريخ جهان اسلام -تاريخ کشورهاي اسلامي